۱۳۸۸ مهر ۲۹, چهارشنبه

قلم توتم من است

ابراهيم رها



ستون جمعه، تعطيل شد، گفتند تند و تيز است و بايد فيتيله را پايين بکشي و ما هم کرکره پايين بکش نبوديم و خلاصه در نهايت درش را تخته کرديم. حالا به ميمنت نمايشگاه مطبوعات ستون جديدي راه انداخته ايم که نمي دانم عمرش با پايان عمر نمايشگاه تمام مي شود يا ادامه خواهد داشت. اسم ستون جديد «شش گانه» است.

يک روز و روزگاري، مردي، شش پسر داشت. آنها را جمع کرد تا نصيحت شان کند. به هر کدام هم گفت با خودش چند تکه چوب بياورد. وقتي جمع شدند ديد هيچ کدام چوب نياورده اند. دليلش را با تعجب و حيرت از پسرانش پرسيد، چراکه نگران بود به اين شکل تاريخ ادبيات و قصص دچار تغيير و بلکه تحريف شود.

اولي گفت؛ چوب نياوردن من نشانه آزادي است، پدر گفت چه ربطي دارد؟ پسر جواب داد چطور پناهنده شدن دختر کلهر نشانه آزادي است. تعطيل کردن آرمان و فرهنگ آشتي و تحليل امروز نشانه آزادي است، آن وقت چوب من نمي تواند نشانه آزادي باشد؟، بيشتر هم گير بدهي مي گويم؛ «اين 63 درصد که مي گن کو؟،»

دومي گفت؛ چوب نياوردن من چيز مهمي نيست بلکه هيچ اهميتي ندارد. پدر گفت چطور؟ جواب داد چطور ترک جلسه سخنراني احمدي نژاد توسط اکثر سران کشورهاي دنيا هيچ اهميتي ندارد، آن وقت يک تکه چوب من که آخرش هم مي خواهي بشکني و تازه قصه اش هم تکراري است، حائز اهميت شده است؟،

سومي گفت؛ من چوب آورده ام، پدرش گفت چيزي دستت نيست که، جواب داد نخير، آورده ام، اسناد و مدارکش هم موجود است،

چهارمي گفت؛ به جاي اينکه از من سوال کني عجالتاً خودت جواب بده «اين 63 درصد که مي گن کو؟»

پنجمي گفت؛ من چوب نياوردم چون شنيده بودم محمدعلي ابطحي در زندان، مثل چوب خشک شده و احساس کردم «چوب» يکي از عوامل انقلاب خزنده و نرم مي تواند باشد و به جهت آنکه نمي خواستم ماهيت امريکايي و اسرائيلي ام را آشکار کنم چوب نياوردم و 13 آبان به من چه،

ششمي گفت؛ اولاً که نگفتي «اين 63 درصد که مي گن کو»، در ثاني شما از طريق اينترنت و شبکه هاي ماهواره يي خبر داده بودي چوب بياوريم که ما هم اينترنت مان کلاً خلاص شده، هم پارازيت ها ماهواره مان را تخته کرده، به اين ترتيب از اصل قضيه خبردار نشديم.

www.Ebrahimraha.com

۱۳۸۸ مهر ۱۷, جمعه

نامه يي براي احمد توکلي

نامه يي براي احمد توکلي
احمدجان سلام. نامه ات به ميرحسين و خاتمي و پيشتر از آن به کروبي را خواندم. من با تو از بيخ هم عقيده ام، راستش حين نوشتن اين نامه ديدم در کوچه سر و صدا است و يک کارگر ساختماني معتقد است همسايه روبه رويي تعدادي از آجرهاي آنها را برداشته و ديوار خودش را تکميل کرده. او مدام داد مي زد؛ «خشت مارو دزديدن/ دارن باهاش پز مي دن.» و اين هم از تاثيرات مخرب خاتمي و ميرحسين و کروبي است.
احمد، من در اين نامه عدله اينکه چرا صدها هزار نفر در روز جمعه مثل چنار سبز شده بودند و خجالت هم نمي کشيدند را برايت توضيح مي دهم. همه اش تقصير خاتمي و کروبي و ميرحسين است. اينها از اول هم دنبال انقلاب مخملي بودند. ابتدا هر سه با اعلام کانديداتوري براي انتخابات رفتند توي کار مخمل، البته بعد خاتمي انصراف داد و از رويه مخمل رفت توي کار آستري.
بعد از انتخابات هم در 25 خرداد، سه و نيم ميليون نفر را همين ها با زور و حتي بنا به بعضي گزارشات با چک و لگد کشاندند توي خيابان ها. به اين ترتيب که کروبي با مردم دست به يقه مي شد و آنها را از خانه خارج مي کرد. ميرحسين آنها را مي پيچيد لاي پارچه سبز. خاتمي هم که خط اش از بقيه بهتر بود روي کاغذ برايشان شعار مي نوشت مي داد دست شان.
احمد مي خواهم باز هم اين سه تن را برايت افشا کنم. همان روزها اينها در يک اقدام هماهنگ به سوي مردم هجوم بردند. خودم ديدم کروبي باتوم دست اش بود. ميرحسين هم از اين سپر شيشه يي ها دستش گرفته بود و ذوق مي کرد. خاتمي هم لباس پلنگي پوشيده بود و سوار موتور بود. لاکردار هر چيزي که سوار مي شود و هر لباسي که مي پوشد خوش تيپ مي شود،
احمد اين چند نفر خيلي ها را بازداشت کردند. البته من دقيق نمي دانم مسوول کهريزک کدام يک از اينها بوده. اما دوستان مي گويند تقسيم کار کرده بودند. صبح تا ظهر ميرحسين مي رفت کهريزک، ظهر تا غروب کروبي، خاتمي هم که تيپ هنري است تا لنگ ظهر مي خوابيد از غروب به بعد مي رفت آنجا. تلويزيون اين سه نفر هم مردم را عصبي تر کرد. نه وقتي کروبي اخبار مي گفت از معترضين کوچک ترين اثري بود، نه در برنامه هاي تحليلي ميرحسين و نه در گفت وگوهاي خبري خاتمي (مي داني که خاتمي همه اش در کار گفت وگو است،)
حتي اين افراد اخيراً در اقدامي مذبوحانه باعث شدند سران بسياري از کشورها حين سخنراني رئيس دولت بعد از نهم، صحن سالن سازمان ملل را ترک کنند به اين شکل که ميرحسين با خودش ميخ برده بود آنجا، خاتمي هم حواس شان را پرت کرده بود طوري که مي گفتند چه آقا، چه خوش صحبت و کروبي هم ميخ ها را روي صندلي ها گذاشته تا آنها وسط صحبت هاي احمدي نژاد نتوانند بنشينند و مجبور شوند سالن را ترک کنند.
احمدجان ديدي که من حتي از تو با خودت هم عقيده ترم. باز هم از همين نامه ها بنويس.

http://ebrahimraha.com/PostPage.aspx?id=216

آژانس شيشه

اين روزها در 10 سالگي فيلم «آژانس شيشه يي»، بحث اين اثر سينمايي، در مطبوعات مطرح است و گفته مي شود شايد حاتمي کيا بخواهد آژانس 2 را بسازد. من زحمتش را کم مي کنم و برايش فيلمنامه اش را همين جا مي نويسم.
فيلمنامه
بيست و سوم خرداد؛ حاج کاظم در دفتر آژانس زير مبل ها، روي ميزها، و لاي کاغذها را مي گردد. مسوول آژانس از او مي پرسد؛ دنبال چي مي گردي؟ و او جواب مي دهد؛ دنبال رايïم،
بيست و پنجم خرداد؛ حاج کاظم بين انبوهي از جمعيت ديده مي شود. يکي از مردم از او مي پرسد حاج کاظم شما هم اومدين؟ او مي گويد؛ به من نگو حاج کاظم، از اين به بعد اسم من حاج خس و خاشاکه،
سي ام خرداد؛ يک جوان 18ساله در خيابان سوار بر موتور، حاج کاظم را مي گيرد و مي گويد؛ ما هشت سال نجنگيديم که شما بچه قرتيا الان توي خيابون قر بدين،
يک ماه و نيم بعد؛ غاز اينجا نقش حاج کاظم را به جاي پرويز پرستويي، محمد ورشوچي يا احمد پورمخبر بازي مي کند.ف حاج کاظم براي اعتراف مي آيد جلوي دوربين تلويزيون و دقيقاً مثل فيلم آژانس شيشه يي خطاب به همسرش حرف مي زند؛
فاطمه جان، فاطمه. من در زندان فرصت فکر کردن پيدا کردم و هي فرصت فکر کردن پيدا کردم و هي پيدا کردم، البته باور کن رفتار بازجوها با من خوب بود و همه اش از من امضا مي گرفتند،
فاطمه جان، فاطمه من اعتراف مي کنم. راستش تقصير ميرحسين موسوي بود که بچه ها در جنگ کشته شدند. او نخست وزير جنگ بود و بنا به استدلال هاي امروز کشته شدن همرزمان من پاي اوست. الان هم عادتش را ترک نکرده و باعث آمدن مردم به خيابان ها شده و عامل کشته شدن آنهاست، من پيشنهاد مي دهم او را بگيرند. هم براي اين چند روز، هم براي آن چند سال. خيلي بگيرند،
فاطمه جان، فاطمه. من اعتراف مي کنم. تو مواظب سلمان باش، مواظب ابوذر باش. من پدرم، طاقت ندارم آنها را در بازداشتگاه ببينم. من اعتراف مي کنم و به اين فکر مي کنم خوب شد عباس حيدري توي همان هواپيما پرکشيد و رفت.

http://ebrahimraha.com

من مرد تنهاي شبم

بعد از روز قدس عده يي از اصولگرايان ناگهان طرفدار گفت وگو شده اند و خلاصه حرف شان اين است که چه کاريه اين همه مردم هي ميان وسط خيابون، بياييد با هم گفت وگو کنيم حل شه بره. ما ضمن ابراز اينکه؛ عجب، خواستيم عرض کنيم اگر پس فردا آقاي خاتمي که سفير کبير «گفت وگو» هستند به اين دوستان گفتند «حرف مارو دزديدن/ دارن باهاش پز ميدن» کسي گلايه نکند. اما از بحث هاي گلايه آميز که بگذريم مي رسيم به بحث شيرين دولت بعد از نهم، هيچ به روند کاري احمدي نژاد در اين چندساله دقت کرده ايد؟ اول اصلاح طلبان حذف شدند. بعد آدم هايي مثل امير خادم و عماد افروغ و... بعد از آن کساني مثل دانش جعفري (اساساً کابينه دولت نهم با کاروانسرا خيلي تفاوت هاي محسوسي در باب رفت و آمد نداشت. در مباحث ديگر البته تفاوت هاي زيادي داشت از جمله اينکه اتفاقاً کاروانسرا جاي مفيدي است.) بعد از آن حتي آدم هايي مثل صفارهرندي (فکرش را بکن،) و محسني اژه يي هم حذف شدند. شکر خدا همين طور که پيش برود و در آينده نزديک اين اتفاقات قابل پيش بيني است؛
- محمود احمدي نژاد اعلام کرد علي لاريجاني نه تنها اصولگرا نيست بلکه موهايش هم مثل آدم هايي که من در نيويورک ديدم بور است،
- سخنگوي دولت گفت اشخاصي مثل مطهري، باهنر و توکلي نه تنها با مباني ديني مشکل دارند که حتي به عکس احمدي نژاد هم چپ نگاه کرده اند.
- رئيس دولت بعد از نهم در يک سخنراني ابراز داشت تنها اصولگراياني که مي بينم من و الهام و جواد هستيم (منظور از الهام، غلامحسين الهام و منظور از جواد، شمقدري بود گويا).
- محمود احمدي نژاد گفت من تنها دولتمرد درست تاريخ هستم و در واقع من مرد تنهاي شبم.
راستي در خبرها آمده که شمقدري به معاونت سينمايي وزارت ارشاد برگزيده شد. جوايز جشنواره فيلم فجر امسال اينها خواهند بود؛
- سيمرغ بلورين بهترين فيلمنامه به فاطمه رجبي براي فيلمنامه «معجزه هزاره سوم»
- سيمرغ بلورين جلوه هاي ويژه به صادق محصولي براي اثر ماندگار انتخابات خرداد 88
- سيمرغ بلورين نقش اول مرد به اسفنديار رحيم مشايي براي حضور در فيلم هاي دولت نهم و دولت بعد از نهم
- سيمرغ بلورين بهترين فيلم به معني واقعي کلمه به فيلم «کميته مجلس براي بررسي وضعيت بازداشت شدگان»
- تقدير از بهترين تکيه کلام ضمن تقدير از محمود احمدي نژاد براي جمله «سر مخالفان را به طاق مي کوبم» به محمود احمدي نژاد اهدا شد براي عبارت «خس و خاشاک».

جمعه

ديروز ستون ما مثل حکايت آراي مردم در انتخابات شده بود، يعني به تدريج بخش هايي از آن را حذف کرده بودند تا اينکه آخر شب هيچي از آن نمانده بود،


براي آنکه بدانيد، من ديروز از دستاوردهاي سفر محمود احمدي نژاد رئيس دولتً بعد از نهم به نيويورک نوشته بودم که بالکل از بيخ بريدنش. البته تا آنجا که من اطلاع دارم اسم احمدي نژاد نه جزء مبطلات روزه است، نه در نماز شک ايجاد مي کند اما خب...


به همين دليل با کمي تاخير به دليل عدم حضور، امروز گزارش داربي پرسپوليس- استقلال را از منظري که معمولاً رسانه ها و خبرگزاري هاي اصولگرا به آن مي پردازند، برايتان مي نويسم تا به اين وسيله گامي بلند در افشاي ورزش وابسته و انگليسي فوتبال برداشته باشم؛


«جمعه 22 تن از برادران ارزشمدار ما در حالي که زمين سبز چمن سبز را زير گام هاي استوارشان لگدمال مي کردند به يک مصاف دوستانه و صميمي پرداختند. البته تيم پرسپوليس متاسفانه چند باري از جناح «چپ» حمله کرد که با تذکرات برادر کرانچار (گويا کرانچار مدتي در مقابل بعثي هاي صرب در جنگ صربستان با بقيه يوگسلاوي سابق مي جنگيده است،) اين مساله رفع شد تا باعث گمراهي هيچ کس نشود.


داور اين ديدار آقاي ترکي بود که اساساً داور ايراني از دستاوردهاي دولت ً بعد از نهم محسوب مي شود که او نيز همراه ساير برادران چمن «سبز» استاديوم را لگدمال کرده به واقع لگد محکمي بر دهان ياوه گويان و بي بي سي فارسي و وي او اي و امثالهم زد.


اما از آنجا که دشمن در کمين است از نيمه دوم عناصر نفوذي باعث شدند بازيکنان، دانشجويان دانشگاه تهران و شريف، ساکنان کوي دانشگاه، تظاهرکنندگان روز قدس و چندين ميليون نفر ديگر فريب بخورند و روند کار تغيير کند. آنها مسير بازي را به سمتي بردند که مي خواستند يکي از تيم ها برنده شود و در عملي شرم آور توي دروازه يکديگر توپ جا دادند. اين افراد معلوم الحال برخلاف خواسته مردم که خواهان تساوي دو تيم بودند و خود آقاي محصولي هم که آراي تماشاگران حاضر در استاديوم را شمرده بود و مي گفت 63 درصد به تساوي راي داده اند، مي خواستند بازي برنده داشته باشد، اما عزيزان ما با هوشياري وارد عمل شدند و کاري کردند که بازي مطابق آراي مردم به تساوي حماسي يک - يک بينجامد.


غيورمردان ما چنان وارد عمل شدند که در دقايق پاياني بازي دو تيم حتي اگر دروازه خالي پيش رويشان بود توپ استعماري و تفرقه افکن را راهي اوت مي کردند تا ميرحسين، خاتمي و کروبي را از اهداف خويش نا اميد سازند، هر چند که عده يي اغتشاشگر (دو يا دو نفر و نصفي) شعار دادند «توپ ما رو دزديدن / دارن باهاش پز مي دن»، اما مهم نتيجه است که حاصل شد و دست آقاي محصولي هم درد نکند که در برگزاري اين ديدار الگوي ما بود.

http://ebrahimraha.com/

جمعه

از آنجا که روز جمعه حدود دو و نیم میلیون نفر در نماز جمعه شرکت کرده بودند و این نماز جمعه در عین حال که دشمن شکن بود حاصل تحریکات دشمن نامیده می شد! و در عین حال که مشت محکم بود اما معلوم نبود به کجای چه کسی می خورد و در عین حال که نشان دهنده صلابت بود، ایجاد دلنگرانی می کرد و در عین حال که صفوف به هم پیوسته اش بیانگر اراده ملی بود اما صفوف را عده ای اغتشاشگر تشکیل داده بودند! و در عین حال که اگر هر روز دیگری بود، هفده اسکادران هوایی آن را تصویر برداری می کرد اما این بار دوربین تلوزیون، زیر بخش مسقف دانشگاه میخ شده بود ... پس نتیجه می*گیریم؛

الف: شرکت در نماز جمعه سابقا یک امر پسندیده بود!

ب: از این به بعد ورود به نماز جمعه بعد از تحقیقات محلی مجاز خواهد بود.

ج: چه کاریه این همه جمعیت، خودمون چهار نفر دور هم مراسم رو برگزار می*کنیم.

د: دم مردم گرم!


مجددا از آنجا که دیروز بلندگوهای رسمی شعار می دادند «مرگ بر انگلیس» و مردم جواب می دادند «مرگ بر روسیه»! و باز بلندگوهای رسمی شعار می دادند «مرگ بر منافق» و مردم جواب می دادند مرگ بر دیکتاتور و ... پس نتیجه میگیریم؛

الف: مردم گاهی اوقات ثقل سامعه ملیح می*گیرند.

ب: مثل آدم شعار بده!

ج: خوردی؟!

د: دال هم نداره.


ایضا از آنجا که شرکت کنندگان در نماز جمعه باتوم خوردند و گاز اشک*آور به طرفشان پرتاب شد و بازداشت شدند و ... پس نتیجه می*گیریم؛

الف: دوستان را جو گرفته پس فردا در مراسم بله برون دختر خاله*شان هم کت و شلوار می*پوشند با سپر و کلاه خود.

ب: خوششون اومده. دوست دارن، هیچ دقت کردین ؟!

ج: حالا ...

د: گفتم که حالا. عاقل باشن متوجه می شن!

http://ebrahimraha.com/PostPage.aspx?id=203

ريز مي بينيم

جمعه

ريز مي بينيم

ابراهيم رها

آگاهان معتقدند کليه کساني که به دولتً بعد از نهم ارتباطي دارند، ريز مي بينند يا بعضي اوقات اصلاً نمي بينند. يعني يکدفعه رئيس دولت سه ميليون نفر را چهار هزار نفر مي بيند يا اينکه کامران دانشجو مي گويد دانشجويان معترض دانشگاه تهران را از بيخ نديده است، آدم وقتي اين حرف ها را از وزير علوم مي شنود مي خواهد در عين حال که مي گويد؛ کامي تو ديگه چرا، بگويد؛ «کامي ما رو دزديدن / دارن باهاش پز ميدن» البته اين فقره کامران مال ما نيست. راستش اينکه تمايلي هم نداريم مال ما باشد. کمپلت مفت چنگ دولتً بعد از نهم،

اما با اين ريز ديدن ها (با ريزبيني به معني نکته سنجي تفاوت دارد. اساساً نکته سنجي در دولت مقوله بي ربطي است) مي شود حدس زد دوستان اوضاع مملکت را چطور ديده اند که سرانجام کار اين طور شده است. با هم خيلي مختصر روزشمارش را دوره مي کنيم.

- 23 خرداد؛ ده ها ميليون آدم سبز يه خرده راي دادن، سرجمع شد 13 ، 14 ميليون.

- 24 خرداد؛ دو ميليون عضو حزب اعتماد ملي به قاعده 200 هزار نفر به کروبي راي دادند.

- 25 خرداد؛ سه چهار هزار نفر اغتشاشگر نامرد راهپيمايي کردند منتها چون خيلي گشادگشاد راه مي رفتند فاصله بين ميدان امام حسين تا آزادي را کاملاً پر کرده بودند،

-30خرداد؛ يک کمي بازداشت شدند.

-اوايل تير؛ توي کهريزک يه نمه به بعضي بازداشتي ها بد گذشت.

-اواخر تير؛ تعدادي از اشخاص مثل محسن روح الاميني اندکي مرحوم شدند.

-اوايل مرداد؛ يک نفر و نصفي، يواشکي روي پشت بام شان گويا الله اکبر گفتند آن هم توي سوراخ کولر،

-اواخر مرداد؛ ميرحسين موسوي يه خرده بيانيه داد اما ما خيلي عصباني شديم.

-اوايل شهريور؛ مهدي کروبي مدعي شد دست يه نفر از بازداشت کننده ها به يکي از بازداشت شده ها اصابت کرده، اونم يواش، که مستندات کافي براش موجود نبود.

-اواخر شهريور؛ غيورمردان عزيز حمله کردند تا خاتمي را يه خرده بزنند.

-اواخر شهريور؛ يک نفر (بلکه کمتر) که برگ درخت افتاده بود روي سرش و به همين جهت سبز به نظر مي رسيد در روز قدس از در خونشون تا سوپر محله شون راه رفت.

www.ebrahimraha.com

بیخیال-این نوشته به آقای رها متعلق نیست


نامه ای برای رئیس جمهور میرحسین موسوی
سلام آقای رئیس جمهور!


«بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب/که باغ ها همه بیدار و بارور گردند»

دیدی برادر؟ بچه ها کتک خوردند. بچه ها دستگیر شدند. بچه ها گلوله خوردند. بچه ها مردند. میرحسین، آقای رئیس جمهور، برادر، پس شب آفتابی کجاست؟


یادت می آید برادر، انتخابات نزدیک بود و ما سبز شده بودیم، آن روزها هنوز هر سبزی جرم نبود برادر. سبزینه جرم نبود. خیار رم نبود! و کلروفیل معنای فحش ناموسی نمی داد!


آری اینچنین بود برادر که مردم رفتند پای صندوق های رای و صندوقدار، طنزهای مرا نخوانده می خندید و ما نمی دانستیم روزی از خنده او گریمان خواهد گرفت برادر.


آری اینچنین شد برادر که رای ها را با سیستم راگیری کردان شمردند. صندوق ها را خزان زد اما ما سبز ماندیم در روزهایی که بخشنامه کردند که تره و جعفری هم باید سه رنگ برویند و نعناع و پونه هم سر از اوین درآوردند!


آری اینچنین است برادر که این روزها وقتی در خیابان راه می رویم از هر دو نفر، یکی باتوم دارد و سپر دارد و کلاه خود دارد و کسی اگر به دوستی بگوید دلت سبز، می برندش تا اعتراف کند خودش یک پا رژیم صهیونیستی است!


برادر، میرحسین، آقای رئیس جمهور! تو بیانیه دادی، خاتمی بیانیه داد، کروبی بیانیه داد، آیت الله طاهری بیانیه داد، آیت الله صانعی بیانیه داد، محققین و مدرسین حوزه علمیه قم بیانیه دادند و مردم ... بیانیه هایشان را صفحه به صفحه زیر باتوم ضربه به ضربه خواندند و ... «بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب»


گمان می کنم سال بعد اعلام کنند بهار سبز یک فصل سرسپرده و عامل بیگانه و جاسوس است. بیخود می کند هر درختی که بخواهد سبز شود. بعد هم زمستان را تمدید دوره می کنند! ما هم می رویم کوه و در برف سرود می خوانیم پس تو هم «بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب» می دانی آقای رئیس جمهور، میرحسین، برادر! تاریخ ما می گوید ما اگر زورمان به سلطان «محمود» ها نرسد می رویم شاهنامه می نویسیم. این را از فردوسی بپرس و شاهنامه را بخوان، «بخوان به نام گل سرخ در صحاری شب»

جواد جغجغه


ابراهيم رها

اساساً انسان ها بر دو دسته اند؛ يا اگر حرف و نظري دارند آن را معقول و منطقي بيان مي کنند يا جواد لاريجاني هستند. جواد اردشيرلاريجاني باز هم صحبت، جلب توجه و اظهار وجود کرده است. او اصولاً وقتي مي خواهد خيلي جدي حرف بزند حاصل صحبت هايش طنز مي شود، طوري که من با خواندن حرف هايش مي خواستم داد بزنم «طنز ما رو دزديدن/ دارن باهاش پز مي دن». اما بعد دوستان گفتند، جواد جدي حرف زده، طنز نيست، او گفته بود ميرحسين موسوي شبيه مسعود رجوي عمل مي کند. مي خواستم خدمتش بگويم اينکه شوخي بي مزه يي بود، اما به جايش مي شود حرف هاي با پايه و اساس زد و گفت چه کساني مثل چه کسان ديگري عمل مي کنند.

- صادق محصولي مثل شعبده بازها عمل مي کند،

- دولتً بعد از نهم، مثل ترميناتور عمل مي کند.

- جواد لاريجاني مثل جغجغه عمل مي کند.

- دولتً بعد از نهم مثل ترميناتور عمل مي کند.

- وزارت بهداشت از اين به بعد مثل حمام که به شدت زنانه و مردانه اش جداست، عمل مي کند،

- وزارت راه و ترابري در بخش هاي هوايي و جاده يي دقيقاً مثل آمبولانس بهشت زهرا عمل مي کند.

- غلامحسين الهام مدت هاست مثل دستگاه غذاساز 11 کاره عمل مي کند،

- دولتً بعد از نهم مثل ترميناتور عمل مي کند.

- هيات ايراني در سفر اخير به امريکا مثل «اسمال در نيويورک» عمل مي کند.

- تيم اقتصادي دولت مثل زلزله، سيل و ساير بلايا عمل مي کند.

- فدراسيون فوتبال دولت مثل سوراخ فوري عمل مي کند.

- دولتً بعد از نهم، مثل ترميناتور عمل مي کند.

- محمود احمدي نژاد مثل خاطرخواه اسفنديار رحيم مشايي عمل مي کند.

- دولت در برابر نظرهاي ديگران مثل مدرسه باغچه بان عمل مي کند.

- صدا و سيما نسبت به وقايع پس از انتخابات مثل عزيزان روشن دل عمل مي کند،

- آها، يک چيز ديگر هم در آخر يادم آمد؛ دولتً بعد از نهم مثل ترميناتور عمل مي کند،
www.Ebrahimraha.com

http://www.etemaad.ir/Released/88-07-07/151.htm